پلان يك :
شب ، سكوت ، قرص كامل ماه ، جاده ما 4 نفر ، و دلهايي ...
فلاش بك :
پنجشنبه هفته پيش - جلسه گروه - پيشنهاد اطعام محرومين
همه استقبال مي كنند ، براي هزينه ها تعهد ميكنيم دويست و اندي هزار تومان
قرار مي شود تا يك شنبه همه دوستان هزينه هاي تقبل شده را برسانند و از طرفي هم همه به دنبال تامين هزينه از محل هاي ديگر باشند
در نگاه اول مبلغ كمي است اما براي تعدادي دانشجو كه پول تو جيبي مي گذارند بسيار ارزشمند است.
پلان دو :
هديه امام حسن است مادر دعا كنيد ...
بهت زده است همچنان كه دور مي شويم و فكر ميكنم كه نكند عزت نفس او را خدشه دار كرده باشم ...
روستاي 21 خانواره با وجود چراغ هاي برق و نور قرص كامل ماه آنقدر تاريك هست كه كسي اشك هايت را نبيند ...
فلاش بك :
تا دوشنبه صبح تمام هزينه ها جمع آوري مي شود حدود 400 هزار تومان به دست من رسيده است
يك نفر 17 هزار تومان مي آورد و مي دهد دست بنده ديگري هفت هزار تومان ريخته است به حساب و من فكر ميكنم كه اين است بركت پول ما ... همين پول تو جيبي هاي دوستان
پلان سه :
هنوز از خاكي وارد آسفالت نشديم كه بپيچيم به سمت روستاي بعدي كه نور دو چراغ چشمهايمان را ميزند رفيق شلوار پلنگي من شك ميكند . اوايل مسير كه بوديم مي گفت تا چند سال پيش كسي جرات ميكرد بعد از غروب اين جاده رو طي كند از ترس اشرار؟
و من ناگهان ياد آن صحبت افتادم
ماشين گشت پاسگاه بود كه ديده بانهايش از سر كوه هاي اطراف از حركت مشكوك يك خودرو در جاده هاي فرعي يكي دو روستا خبر داده بودند يحتمل . آخرش گفت خدا خيرتون بده و رفت و من نميدانم لرزش دلم و پاهايم از پليس بود يا از چيزي ديگر ... ؟
فلاش بك :
مجموع هزينه جمع شده نقدي بالغ بر 800 هزار تومن و غير نقدي هم معادل حدود 100 هزار تومن مي شود . و من به ياد مي آورم كه تو قدم بردار براي خدا تا خدا به قدم هاي تو بركت دهد
برنج و روغن رو كامبيز و دونفراز دوستان براي خريد گوشت ها رو من و كميل و 2نفر ديگر و ماكاروني و رب رو هم چند نفر ديگر از دوستان به سمت شهرك صنعتي رفتند براي گرفتن .خانم ها هم در منزل منتظرند تا مواد بيايد و بسته بندي كنند . يك حس مشترك جاريست ....
پلان چهار :
جاده شوسه است و حدا اكثر سرعت رو نوشته 40 كيلومتر و استادم معنا ميكند كه يعني اگه مردي 40 تا بيشتر برو !
و من عمرا كه مرد باشم .
هنوز يك كيلومتر بيشتر از مسير سه چهار كيلومتر روستا طي نشده كه از اعماق تاريكي محض كسي چراغ مي دهد از جايي وسط بيابان با چراغ هايي مقطع .
مانده بوديم متحير كه اين كيست با چراغي به اين روشني ، و آن هم نه جفت چراغ كه براي ماشين باشد تك چراغي كه به موتور نمي مانْد.
دروغ نمي گويم ، ته دلم شور افتاد و بقيه هم متحير بودند كه چيست اين ؟
به شوخي به استادم گفتم قاچاقچي هان منتظرند تا طرفشون بياد سر قرار و اين هم علامتشان است .
و بلافاصله من هم چراغ دادم!
تا برسيم گله و گله دار رد شده بودند و سگ هايشان بنا به غريزه به دنبالمان خاك مي خوردند تا خسته شوند .
فلاش بك :
تا بسته ها رو بار ماشين كرديم و ازترافيك شلوغ قبل افطار خلاص بشويم اذان را گفته بودند و نمازمان را در مسجدي در حال ساخت خوانديم و خادمي كه گشنه بود و مي گفت : (( يا الله! يا الله! ... ميخوايم در رو ببنيدم بريم افطار .))
و قسمت هر كه باشد براي هرچيزي به همان مي رسد.
پلان پنج :
ليست ما مشخص بود ولي قرار نيست همه چي آنطور كه ما پيش بيني مي كرديم پيش برود آنهايي كه در ليست ما نبودند و قسمتشان بود سيمشان يحتمل وصل تر بود .
و هيچ چيز دست ما نبود ...
فلاش بك :
يادم مي آيد جايي گفته بودم : (( چقدر لذت دارد اعتقاد داشته باشي كه وسيله اي و بدوني كه همه چيز رو خدا انجام ميده و تو فقط بايد وسيله خوبي باشي ... اون وقته كه همه چي رو ميسپري به خودش و از وسيله بودنت لذت مي بري و عجيب لذتي ست ... ))
اينجا هم همين را تكرار مي كنم . لذتي دارد وسيله بودن كه نپرس.
تتمه :
همراه شو عزيز ...
پا نوشت :
- انشالله و احتمالا اين پلان ها ادامه خواهد داشت ... ثبت است بر جريده عالم دوام ما ...
- فعلا دوست دارم مخاطبان وبلاگم مشخص باشند براي همين فقط با دعوتنامه و دوستاني كه ابراز تمايل كردند قابليت رويت و نظر دارند شايد بعد ها عمومي شود.
۳ نظر:
همراه مي شويم آيا چگونه؟
راستي سلام
ويلاگ جديدتون مبارك
سلام عليکم
اجرکم عند الله . از اين کارها بکنيد لااقل برای اينکه به باور برسيد با علی يعنی همان شيعه نسبتی داريد برای ما هم دعا کنيد از اين توفيقات بدست اوريم
تبريک بابت وبلاگتان
سارا مسعودی
سلام.منزل نو مبارک.این وسیله بودنها همش میشه توفیق. توفیق تان مستدام باد.
ارسال یک نظر